تصویر آخر

گاه نوشته های من ! (مهران میرزایی) ...

تصویر آخر

گاه نوشته های من ! (مهران میرزایی) ...

مرا به خانه ام ببر-ایرج جنتی عطایی

     مرا به خانه ام ببر  

شب اشیانه!شب زده! چکاوک شکسته پر! 

رسیده ام به ناکجا، مرا به خانه ام ببر 

کسی به یاد عشق نیست،کسی به فکر ما شدن، 

از ان تبار خود شکن، تو مانده ای و بغض من... 

 

از این چراغ مردگی،از این بر اب سوختن، 

از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن 

چگونه گریه سر کنم؟که یار غم گسار نیست 

مرا به خانه ام ببر که شهر،شهر یار نیست. 

 

مرابه خانه ام ببر،ستاره دلنواز نیست 

سکوت، نعره می زند،که شب، ترانه ساز نیست 

مرا به خانه ام ببر، که عشق در میانه نیست 

مرا به خانه ام ببر، اگر چه خانه، خانه نیست 

 

از این چراغ مردگی،از این بر اب سوختن 

از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن 

چگونه گریه سر کنم؟ که یار غم گسار نیست 

مرا به خانه ام ببر، که شهر، شهر یار نیست.   

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد