زبان نگاه
نشود فاش کسی انچه میان من و توست
تا اشارت نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جانش و خزان باش،ار نه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفتگویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من وتوست
سایه ز اتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه از این اتش روشن که به جان من و توست.
سلام عزیزم
مرسی اومدیییییییییی
تو هم ناز و پر احساس می نویسی
واست ارزوی موفقیت دارم دوست خوبم
اگه زمینه وبلاگت رو تیره کنی نوشته هات بیشتر به چشم میاد
سعی کن از عکس هم استفداه کنی
فداااااااااات ... بازم بیا / بای بای
سلام
مهران عزیز ممنونم من هم تو رو لینک کردم..
اشعار زیبایی میذاری اما فونتت کمی به هم ریخته
راحت نمی شه خوندشون.