خنده های زورکی،اشکای یواشکی
شب و روزی بی هدف،لحظه های الکی
ساعتای پر سوال،دلخوشی ها تو خیال
حسرت پرنده دل،که نداره پر و بال
برای عاشق تر شدن،یک شب بارونی بسه
برای از نو تر شدن ،یک گل شمعدونی بسه
مرسی خیلی جالب بود
وقتی این پست رو خوندم به یاد دوران نوجوانی ام افتادم که چطوربی پروا عاشق می شدیم ...این غافله عمر عجب می گذرد ...
خیلی قشنگ بود (شب و روز عاشقا) ما که هنوز تجربه نکردیم :دی
سلام مهران جاننمیدونم چرا شعر رضا صاقی رو گذاشتی رو وبلاگتدوست دارم بدونم چرادر ظمن احساس میکنم نسبت به وبلاگت یکم بی اهمیت شدیالبته امیدوارم اینجوری نباشه
خب محمود جان ترانه قشنگیه...در مورد وبلاگ هم اره تا حدی ،چون دایل اپ دارم ....
سلام. خوب و زیبا بود.
ســــــــــــلام!شعر بسیار با احساسی نوشتید ...با خواندن این شعر به گذشته های که هنوز خیلی دور نیست به پرواز درآمدم!!***گریه کردم،گفتند بهانه است!خندیدم گفتند دیوانه است!پس کی این گفتن ها تمام میشود!من میخواهم پرواز کنم!ممنون از شعر های زیباتون...
مرسی خیلی جالب بود
وقتی این پست رو خوندم به یاد
دوران نوجوانی ام افتادم که چطور
بی پروا عاشق می شدیم ...
این غافله عمر عجب می گذرد ...
خیلی قشنگ بود (شب و روز عاشقا) ما که هنوز تجربه نکردیم :دی
سلام مهران جان
نمیدونم چرا شعر رضا صاقی رو گذاشتی رو وبلاگت
دوست دارم بدونم چرا
در ظمن احساس میکنم نسبت به وبلاگت یکم بی اهمیت شدی
البته امیدوارم اینجوری نباشه
خب محمود جان ترانه قشنگیه...
در مورد وبلاگ هم اره تا حدی ،چون دایل اپ دارم ....
سلام. خوب و زیبا بود.
ســــــــــــلام!
شعر بسیار با احساسی نوشتید ...
با خواندن این شعر به گذشته های که هنوز خیلی دور نیست به پرواز درآمدم!!
***
گریه کردم،گفتند بهانه است!خندیدم گفتند دیوانه است!
پس کی این گفتن ها تمام میشود!من میخواهم پرواز کنم!
ممنون از شعر های زیباتون...